عزیزکم نمی دانی چقدر دوست ترت دارم وقتی، وقتی در آشپزخانه مشغول آشپزی هستم اما بر خلاف بیشتر اوقات روزهای اخیر به پر و پاهایم که نمی پیچی هیچ، بلکه با یک عدد رول خالی ِ کاغذ آلومینیوم که احتمالا در ذهنت عصا میدانی اش برای مدتی نه چندان کوتاه (البته از نظر من ِ مادر ِ خوش بین) در میان پذیرایی که مطمئنا آن را نیز به کمک قوه جادویی ٍِ خیال پردازی ات زمین چمن یا میدان دو میدانی فرض نموده ای دور می زنی و دور می زنی و همزمان آواز شاد ِ کودکانه سر می دهی. گاهی "دو دو دو " میگویی، گاهی "دو دی دو دی " و گاهی "بابا بابا" و تو چه می دانی حال مرا وقتی در دستانت پرچم کوچک سه رنگ ایرانمان (که در میان اسباب بازیهایت جا خ...